نگارنده: سید امیررضا هاشمی

تمامی شعر های من
آخرین مطالب
نویسندگان

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

باز دوباره شب شد تاریکی جای آفتاب گرفت

به کرمت هم دوباره تاریکی نور مهتاب گرفت

دوباره برای نماز کسی دردست خود آب گرفت

فغان که در این هیاهو چشمان مرا خواب گرفت

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۹
سید امیررضا هاشمی

به نام خدایی که قسماش همیشه تو زندگی مون جاریه

موقع خواستگاری خونه بابا پر میشه از وسایل عاریه 

به قول جوونهای باسوادمان مشکل جامعه بی کاریه

همانهایی که به لطف آزاد و پیام نور گرفتن تحصیلات عالیه

زیباکلام کی بابا بهترین فیلسوفان اصغر آقا راننده تاکسیه

بیمارستان عمل قلب باز گره گشای هرچی بیماریه

احمد آقا کارگر شیفت شب یک عمره که دچار شب بیداری

سودای کلان آخه چرا دست کسایی مثل بابک زنجانیه 

هرکی تو این شهر زیادی پول داره کارش جلو قاضی ملق بازیه

آها معلم تاریخ بابا سه هزار سال که افتخارمون کوروش نامیه 

این روزا دیگه همه میرقصن هرکی مشغول رقصیدن با هر سازیه

یک عمر که به روزمرگی گذشته عمر اونی که اسیر شغل کارمندیه

غرور گشنگی می آره پاچه رئیس رو بچسب که شامت جلو ماهیه

یکی تو چاله میدون دنبال وام برای رفع فقر و بیماریه

یکی ام تو شمرون یک عمره که دنبال اورکت امریکاییه

یکی شبا مثل من سیر خوابیده نمی دونه گشنگی چه بد حالیه

نمیدونم شاید هم این حرفا و شعرم همه از شکم سیری بی عاریه


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۰۶
سید امیررضا هاشمی

باز دوباره دلم بهانه کربلا گرفت  

     چه کس جان او را بی یار و بی سقا گرفت.  

چه کسی انتقام بغض خود ز مولا گرفت.  

  مولایی که گدا در نماز ز او انگشتر کهربا گرفت 

راستی که علم ز ماه بی همتا گرفت

حکم قتلش را ابن زیاد ز دست آن پیر دانا گرفت

کار میدان سخت شد و جنگ بالا گرفت 

آسمان صحرا را خورشید خون پالا گرفت

ز النگو و گوشواره هرچه داشتند ز خیمه ها گرفت

مگر میشود  ماه را ز آسمان بر روی نیزه ها گرفت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۳۵
سید امیررضا هاشمی