جتماع پر ازخالیه
به نام خدایی که قسماش همیشه تو زندگی مون جاریه
موقع خواستگاری خونه بابا پر میشه از وسایل عاریه
به قول جوونهای باسوادمان مشکل جامعه بی کاریه
همانهایی که به لطف آزاد و پیام نور گرفتن تحصیلات عالیه
زیباکلام کی بابا بهترین فیلسوفان اصغر آقا راننده تاکسیه
بیمارستان عمل قلب باز گره گشای هرچی بیماریه
احمد آقا کارگر شیفت شب یک عمره که دچار شب بیداری
سودای کلان آخه چرا دست کسایی مثل بابک زنجانیه
هرکی تو این شهر زیادی پول داره کارش جلو قاضی ملق بازیه
آها معلم تاریخ بابا سه هزار سال که افتخارمون کوروش نامیه
این روزا دیگه همه میرقصن هرکی مشغول رقصیدن با هر سازیه
یک عمر که به روزمرگی گذشته عمر اونی که اسیر شغل کارمندیه
غرور گشنگی می آره پاچه رئیس رو بچسب که شامت جلو ماهیه
یکی تو چاله میدون دنبال وام برای رفع فقر و بیماریه
یکی ام تو شمرون یک عمره که دنبال اورکت امریکاییه
یکی شبا مثل من سیر خوابیده نمی دونه گشنگی چه بد حالیه
نمیدونم شاید هم این حرفا و شعرم همه از شکم سیری بی عاریه