من نمی دانم تو آخر خانه در کجا داری
آن چه خوبان همه دارند تو یک جا داری
تو چشمانی به رنگ دریا داری
راز پیچیده گیسویت خبر از تشنه لبان صحرا داری
تو در روزهای سرد و تاریک در زمزمه باد خبر از شب یلدا داری
من با تو از این زمستان نمی حراسم مثل یک شومینه گرما داری
برگ های درختان ریخته یواشکی بگو نکند خبر از آمدن حضرت سرما داری
نکند سخت بگیری تو به من حضرت عشق تو چه توقعی از یه پاپتی گدا داری
ماه این بار آمده باز دم خانه ما شکوه
میگویم چه کنم که تو طره سیاه و قد رعنا داری
تو نه در این حرف ها که در روح روانم هم جا داری
نکند از کوچه ما باز گذشتی که بارون زده
بگو بینم در کدام خیابان رد پا داری