در آپارتمان همه چیز رنگه دیگری دارد صدای بلند ضبط صوت به یک رویا تبدیل میشود صدای بلند آزار دهنده است پس به ناچار چشم و گوشت را به صدا های دورو برت میبندی و به هدفون و صفحه گوشیت دل می سپاری خانه های آدم ها به هم نزدیک است خیلی نزدیک البته به لطف این دیوار های توخالی فاصله بین مان خالی تر میشود شاید از خیلی از عزیزانمان همسایه هامان به ما نزدیک باشند ولی اکثرا از ما دورند دور دور شاید به خاطر همین است که ریتم زندگی هایمان به هم نمی خورند وقتی از حتی از این هم نزدیک تر مثل همین یارویی که تو مترو روی من خوابیده و بلند نمیشه ولی اصلا نمیشناسمش شبیه این کارمندای بانک میمونه آقا آقا بیدارشو دیگه!!!!!!!!
تق تق زینگ زینگ واق واق شپ شپ میو میو این ها فقط برخی از حرف هایی هستند که ما در زندگی مان به کار میبریم که در واقع خیلی شباهتی به صدای اصلی شان ندارند اصلا انگار کلمات ناتوان اند اونقدر ناتوان که حتی قادر به ساختن صدا ها هم نیستند پس چطور میتوانند احساسات را بیان کنند مثل همین الان که انگار نمیتوانم احساساتم را بیان کنم احساسات زندانی کلمات شده اند نه شاید هم بالا تر آدم ها اسیر کلمات شده اند ما یک سلام داریم ولی کلی سلام داریم یه دوست دارم داریم ولی کلی دوست دارم داریم اونقدر زیادند که نمیتونم بشمارم تازه این ها حرف هایی هستند که ما ساختیم کلی حس هست که کلمه ای براش متولد نشده پس ما هم به احترامشان سکوت میکنیم سکوتی به عمیقی اقیانوس سکوتی به نرمی شن های ساحل به خش خشی برگ های پاییز به صدای گنگ داخل دالون به جور واجوری حس آدم ها به یه آهنگ و در آخر اما بعضی از کلمات زنده اند روح دارند نه این که فکر کنید خودشونا نه این زنده بودن رو وام گرفتن از چی!!از کی!! بابا مامان عید بهار خواهر برادر این کلمه ها برای همه یک معنی ندارند این شمایید که انتخاب میکنید کلمات زندگی تان چه معنی دارند معنا بخش زندگی خودتان خودتان هستید راستی آیا تا به حال به عشق معنا دادید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از جنس سخت لباس هایت خسته شدی به زودی یک لباس نرم می آید
از سرد مزاجی و یخی خسته شدی به زودی یک حرف گرم می آید
از این هیاهو خسته ای نگرانی به زودی دو کوچه آنور تر یک کوچه بمبست می آید
حتی اگر خدایی نکرده خودکشی هم می خواهی بکنی وایسا به دیدنش می ارزد به زودی برف می آیید