شعر چه مگر میشود ماه را ز آسمان بر روی نیزه ها گرفت
جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ق.ظ
باز دوباره دلم بهانه کربلا گرفت
چه کس جان او را بی یار و بی سقا گرفت.
چه کسی انتقام بغض خود ز مولا گرفت.
مولایی که گدا در نماز ز او انگشتر کهربا گرفت
راستی که علم ز ماه بی همتا گرفت
حکم قتلش را ابن زیاد ز دست آن پیر دانا گرفت
کار میدان سخت شد و جنگ بالا گرفت
آسمان صحرا را خورشید خون پالا گرفت
ز النگو و گوشواره هرچه داشتند ز خیمه ها گرفت
مگر میشود ماه را ز آسمان بر روی نیزه ها گرفت
۹۵/۰۵/۰۸